












راز بقا: در یکی از مرگبارترین و عجیبترین حوادث طبیعی ثبتشده در ایران، روستای آبکار علیا در منطقه لبد از توابع شهرستان کوهرنگ در استان چهارمحال و بختیاری در غروب دوازدهم فروردین ۱۳۷۷ بهطور کامل نابود شد. این روستا که در دامنهی کوه کینو قرار داشت، بر اثر رانشی عظیم زیر میلیونها تُن خاک مدفون شد و از میان حدود ۸۰ سکنهی آن، تنها ۱۳ نفر زنده ماندند.
به گزارش راز بقا، چهارشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۷۷، یک روز پیش از سیزدهبهدر. بسیاری از خانوادهها در خانههایشان بودند. هیچ نشانهای از هشدار پیش از حادثه وجود نداشت. ناگهان کوه کینو، که سالها ساکت و بیتحرک در بالای روستا قرار داشت، شروع به ریزش کرد. رانش زمین به قدری سریع و شدید بود که در کمتر از چند دقیقه، کل روستا در دل خاک ناپدید شد.
خانهها، احشام، باغها، آدمها… همه چیز در لحظه بلعیده شد. صدای مهیب و غبار غلیظی که منطقه را دربر گرفت، حتی در کیلومترها دورتر شنیده و دیده شد.
بر اساس گزارشهای مستند و روایتهای شاهدان عینی، در زمان حادثه نزدیک به ۸۰ نفر در روستا حضور داشتند. به گزارش راز بقا از این تعداد، فقط ۱۳ نفر زنده ماندند. این افراد که در نقاط حاشیهای روستا، یا به دلایل اتفاقی در بیرون از محدودهی رانش بودند، بهصورت معجزهآسا از فاجعه جان سالم به در بردند.
باقی اهالی به طور کامل زیر لایههای سنگ و خاک دفن شدند. پیکر بسیاری از قربانیان هیچگاه پیدا نشد و زمین برای همیشه آنها را در خود نگه داشت.
کوه کینو در منطقهای با خاک ناپایدار و پرشیب قرار دارد. گزارشهای زمینشناسی سالها بعد نشان دادند که خاک این ناحیه در اثر فرسایش، اشباع آب و ساختار ژئولوژیکی مستعد رانش بوده است. بارندگیهای سنگین فروردین همان سال احتمالاً نقش تحریککنندهای در وقوع این حادثه داشتهاند.
با این حال، هیچ هشدار رسمی، بررسی ایمنی یا اقدام پیشگیرانهای پیش از وقوع حادثه از سوی نهادهای مسئول صورت نگرفته بود. این موضوع باعث شد که این فاجعه نهتنها طبیعی، بلکه در بخشی، نتیجهی نادیدهگرفتن خطرها نیز باشد.
برای مطالعه بیشتر بخوانید:
اگر زمین را تا جایی که میشود سوراخ کنیم و انسانی را درون آن بیاندازیم چه میشود؟
چاه مل؛ عمیقترین چاه جهان که حیوانات مرده را زنده میکند و دولت آمریکا آن را مخفی کرده است!
چاه یعقوب؛ خطرناکترین نقطه روی زمین کجاست و چرا انسانها اینجا ناپدید میشوند؟
به دلیل دورافتاده بودن منطقه، امدادرسانی به کندی صورت گرفت. راههای دسترسی محدود، حجم عظیم رانش، و نبود تجهیزات کافی، جستوجو و نجات را تقریباً غیرممکن کرده بود. در روزهای ابتدایی، تنها اهالی مناطق اطراف، عشایر و نیروهای سپاه و هلال احمر محلی تلاش کردند تا از زیر آوارها بازماندهای پیدا کنند. اما هرچه بیشتر میگذشت، امیدها کمتر میشد.
در نهایت، منطقه بهعنوان «نقطه دفنشده» اعلام شد و تلاشها برای بازسازی یا اسکان مجدد بهجای دیگری منتقل شد.
بازماندگان این حادثه هنوز هم خاطرات آن روز را با چشمانی اشکبار و صدایی بغضگرفته تعریف میکنند. به گزارش راز بقا از کسانی که بهشکلی تصادفی از روستا دور بودند یا در حاشیه حضور داشتند، تا آنهایی که تا لحظه آخر صدای فریاد عزیزانشان را شنیدند و نتوانستند نجاتشان دهند.
برای آنها، زندهماندن به معنای مواجههی هر روزه با اندوه، سوگ و حسرت است. بسیاری از آنها هرگز به زندگی عادی بازنگشتند و هنوز درگیر عوارض روانی این حادثه هستند.
امروز، از آبکار علیا هیچ اثری باقی نمانده. جایی که روزگاری خانهی چند ده خانواده بود، اکنون زمینی خاموش و خالیست، در دل کوهستان. حتی مکان دقیق برخی خانهها فراموش شده، و تنها نشانهی باقیمانده، چند تخته سنگ بزرگ و خاک خشکیده است.
مردم منطقه گاهوبیگاه به محل حادثه سر میزنند. گل میگذارند. فاتحه میخوانند؛ و با خود میگویند: «کاش آن روز باران نمیبارید…»
حادثهی آبکار علیا، تنها یک فاجعه طبیعی نبود؛ زنگ هشداری برای همهی مناطق روستایی کوهستانیست که در معرض خطر رانش زمین، سیل، و زلزله قرار دارند. به گزارش راز بقا این فاجعه ثابت کرد که بیتوجهی به هشدارهای محیطزیستی و نبود زیرساختهای مدیریت بحران، میتواند در لحظهای همهچیز را نابود کند.
یاد و خاطرهی قربانیان آبکار علیا باید در حافظهی تاریخی این سرزمین ثبت شود، نه فقط برای سوگواری، بلکه برای آموختن.