












راز بقا: در حاشیه جنگلهای مهآلود، جایی که نور ماه از میان شاخههای پیچخورده عبور میکند، جادوگری پیر در کلبهای تاریک زندگی میکند؛ همراه همیشگیاش، نه گربهای سیاه، که کفتاری مرموز با سری کاملاً بیموست.
این موجود غریب با چشمانی نافذ و خندهای شیطانی، شبها در کنار استادش زوزه میکشد و روزها در سایهها کمین میکند. میگویند این کفتار، حاصل طلسمی نافرجام است—نیمی حیوان، نیمی نفرین—و روح جادوگر را، چون سایهای خاموش دنبال میکند. در سکوت تاریکی، حضورش بیشتر حس میشود تا دیده شود؛ و خندهاش، خبر از افسونهایی میدهد که بهتر است هرگز فاش نشوند.