












راز بقا: در فرهنگ شبانی ایران، نسلها تجربه و دانش در زمینه نگهداری و تربیت دامها و سگهای گله شکل گرفته است. چوپانان ایرانی نهتنها در مدیریت گلههای گوسفند مهارت داشتهاند، بلکه روشهای ویژهای برای تربیت سگهای گله ابداع کردهاند تا این حیوانات بهعنوان نگهبان وفادار و همدم چوپان عمل کنند. یکی از روشهای سنتی و کمتر شناختهشده در این زمینه «کابچال» نام دارد. این روش ترکیبی از هوشمندی، مشاهدهگری و استفاده از غرایز حیوانات است که نسل به نسل میان چوپانان انتقال یافته است.
به گزارش راز بقا، «کابچال» در میان چوپانان ایرانی به عملی گفته میشود که در آن چوپان با استفاده از یک رفتار ساده و در عین حال عمیق، ارتباط میان تولهسگ و گوسفندان گله را برقرار میکند. چوپان ابتدا در زمینی نرم با پاشنهی پا چالهای کوچک حفر میکند. سپس گوسفندی که «نِر» شده باشد (یعنی بره نداشته یا برهاش تلف شده باشد) را میدوشد. شیر این گوسفند داخل چاله ریخته میشود و تولهسگ از همان محل شیر مینوشد.
به گزارش راز بقا این کار سبب میشود که بوی شیر گوسفند در ذهن تولهسگ با حس امنیت و تغذیه گره بخورد. در نتیجه، سگ بهتدریج حضور در کنار گوسفندان را بهعنوان بخشی طبیعی از زندگی خود درک میکند و آنها را مانند خانواده و منبع بقا میپذیرد.
در نگاه اول ممکن است «کابچال» یک روش ساده به نظر برسد، اما در واقع فلسفهی عمیقی در پس آن وجود دارد:
استفاده از غرایز طبیعی: تولهسگها در دوران رشد بهشدت وابسته به منبع غذا هستند. چوپان با پیوند زدن شیر گوسفند به این نیاز غریزی، سگ را به گله وابسته میکند.
ایجاد پیوند عاطفی و بویایی: سگها حیواناتی بویمحور هستند. وقتی شیر گوسفند منبع تغذیهی اولیه توله باشد، بوی گوسفندان برای سگ آشنا و دوستداشتنی میشود.
تقویت حس نگهبانی: با رشد سگ، این وابستگی اولیه تبدیل به تعهد رفتاری میشود. سگ بهطور ناخودآگاه گله را بخشی از قلمرو و خانوادهی خود میبیند و با جانفشانی از آن محافظت میکند.
برای درک ارزش «کابچال»، باید نقش سگهای گله در زندگی چوپانان ایرانی را شناخت. گلهداری در مناطق کوهستانی و بیابانی ایران با خطراتی، چون حملهی گرگ، شغال، پلنگ و حتی دزدان روبهرو بوده است. سگ گله تنها خط دفاعی در برابر این تهدیدها محسوب میشده است.
سگهای نژاد بومی ایران مانند «سگ سرابی»، «سگ مازندرانی» و «سگ کردی» به دلیل قدرت، شجاعت و وفاداری زبانزد هستند. به گزارش راز بقا اما تربیت درست آنها اهمیت زیادی دارد؛ زیرا اگر از سن کم به گله عادت داده نشوند، ممکن است استقلال بیشازحد پیدا کنند یا حتی به گوسفندان آسیب بزنند. روش «کابچال» یکی از شیوههای سنتی برای تضمین این تربیت صحیح بوده است.
کابچال تنها یک ترفند تربیتی نیست، بلکه بخشی از میراث ناملموس فرهنگ شبانی ایران به شمار میرود. این روش بازتابی از پیوند عمیق انسان با طبیعت و استفادهی هوشمندانه از غریزهی حیوانات در راستای همزیستی مسالمتآمیز است. چوپانان با این کار نهتنها امنیت گله را تضمین میکردند، بلکه نوعی آیین انتقال دانش و تجربه را نیز به نسلهای بعد منتقل میساختند.
در مناطق روستایی و عشایری، کودکان از سنین پایین شاهد اجرای چنین روشهایی بودند و به مرور زمان، این دانش بومی را میآموختند. همین امر سبب شده که «کابچال» قرنها در حافظهی جمعی چوپانان باقی بماند.
با وجود تغییر سبک زندگی، کوچنشینی کمتر شده و فناوریهای نوین مانند حصارهای برقی و سیستمهای مدرن نگهداری دام وارد شدهاند، اما هنوز در برخی نقاط عشایری ایران، روش «کابچال» کاربرد دارد. چوپانان سنتی باور دارند که هیچ ابزار و تکنولوژی جایگزین رابطهی عاطفی و غریزی سگ گله با دام نمیشود.
به گزارش راز بقا این روش همچنان در میان برخی ایلات و عشایر مانند بختیاری، قشقایی و کردها دیده میشود. برای بسیاری از پژوهشگران مردمشناسی، کابچال نمونهای ارزشمند از «دانش بومی» است که نشان میدهد انسان چگونه بدون ابزارهای مدرن، امنیت و پایداری نظام دامداری را تضمین میکرده است.
برای مطالعه بیشتر بخوانید:
دُوبُر پادشاه گله؛ بز نر ۱۰۰ کیلویی که رئیس گله است و وظیفه جفتگیری و انتقال ژن را به عهده دارد
حلی یا بز بدون شاخ؛ چرا بعضی بزها شاخ ندارند و دلیل خطرناک بودن جفتگیری دو بز بدون شاخ چیست؟
به بُز ماده چه میگویند و چرا جفتگیری بز ماده با گوسفند نر امکانپذیر نیست؟
جالب است بدانیم که در برخی مناطق جهان نیز روشهایی مشابه برای پیوند سگ با گله وجود داشته است. برای مثال در اروپای شرقی، چوپانان تولهسگ را در کنار برههای یتیم پرورش میدادند تا انس و الفت میان آنها شکل بگیرد. اما روش کابچال به دلیل استفادهی مستقیم از شیر گوسفند و پیوند بویایی و تغذیهای، منحصربهفرد است.
به گزارش راز بقا «کابچال» فراتر از یک تکنیک ساده، نمادی از خرد بومی و ارتباط پایدار میان انسان، دام و سگ است. این آیین نشان میدهد که چوپانان ایرانی با درک دقیق از روانشناسی حیوانات، شیوههایی را پروراندهاند که نهتنها به حفظ گله کمک میکرد، بلکه میراثی فرهنگی و ارزشمند برای نسلهای آینده بر جای گذاشته است.
امروزه بازشناسی و ثبت چنین دانشهای سنتی میتواند به ما یادآوری کند که بخشی از هویت فرهنگی ما در دل همین روشهای ساده و کارآمد نهفته است. «کابچال» تنها حفر یک چاله و ریختن شیر نیست؛ بلکه روایتگر داستانی از پیوند، اعتماد و همزیستی میان انسان و حیوان است.