












راز بقا: پرسش از طلاق در دوران انسانهای اولیه شاید در نگاه اول عجیب به نظر برسد. مگر انسان اولیه چیزی به نام ازدواج داشته که حالا بخواهد طلاق بگیرد؟ اما همین سؤال، پنجرهای جالب به زندگی اجتماعی و روابط انسانی در هزاران سال پیش باز میکند. در این مقاله، نگاهی داریم به اینکه آیا طلاق در دوران ماقبل تاریخ معنا داشت یا نه، و اگر داشت، چگونه اتفاق میافتاد.
به گزارش راز بقا، ابتدا باید به این نکته توجه کرد که انسانهای اولیه آنطور که ما امروز ازدواج را تعریف میکنیم یعنی عقد رسمی، ثبت قانونی، مهریه، مراسم عروسی چنین چیزی نداشتند. بیشتر جوامع انسانهای اولیه بهصورت قبیلهای، شکارگر گردآورنده و بسیار ساده زندگی میکردند. در این ساختار اجتماعی، زن و مرد معمولاً بر پایه علاقه، نیازهای متقابل یا توافق میان خانوادهها با هم زندگی را شروع میکردند.
ازدواج برای آنها بیشتر یک پیوند طبیعی بود تا یک قرارداد رسمی. آنچه اهمیت داشت، کارکرد رابطه بود: همکاری در تأمین غذا، تربیت فرزندان، و پیوندهای اجتماعی بین گروهها.
اگر منظورمان از طلاق، قطع پیوند زناشویی یا جدایی از شریک زندگی باشد، بله، انسانهای اولیه هم طلاق میگرفتند البته نه با لفظ و رسم امروزی.
در بسیاری از جوامع ابتدایی، اگر یکی از طرفین از زندگی با دیگری ناراضی بود، میتوانست بهسادگی رابطه را پایان دهد. هیچ مرجع قانونی، محکمهای یا سندی در کار نبود. طلاق در آن زمان بهسادگی «ترک کردن» بود.
به گزارش راز بقا زن ممکن بود به قبیله یا خانواده خودش بازگردد، یا با مرد دیگری رابطه جدیدی آغاز کند. مرد نیز در بسیاری موارد همین آزادی را داشت. جدایی الزاماً بار منفی نداشت و امری طبیعی در چرخه زندگی اجتماعی به شمار میرفت.
دلایل طلاق در جوامع اولیه، برخاسته از واقعیات زندگی روزمره بود:
خشونت یا ناسازگاری: اگر مردی رفتاری خشن داشت یا زن از وضعیت زندگی ناراضی بود، ترک کردن کاملاً امکانپذیر بود.
ناتوانی در تأمین غذا: در جوامعی که مرد وظیفه شکار یا تأمین غذا را بر عهده داشت، ناتوانی او میتوانست دلیل جدایی باشد.
خیانت یا رابطههای همزمان: هرچند مفاهیم مالکیت در روابط جنسی در آن دوران منعطفتر بود، اما در برخی جوامع، وفاداری یک ارزش محسوب میشد و شکستن آن میتوانست به پایان رابطه منجر شود.
رغبت به شریک جدید: گاهی صرفاً علاقه به فرد دیگر یا نبود احساس مشترک، دلیلی برای ترک رابطه میشد.
یکی از تفاوتهای بزرگ بین طلاق در دوران باستان و امروز، نگاه به فرزندان و داراییها بود. در جوامع ابتدایی، مالکیت شخصی چندان معنی نداشت. ابزارها، غذا و حتی بچهها تا حدی به گروه یا قبیله تعلق داشتند، نه به یک زن و شوهر خاص؛ بنابراین بعد از جدایی، مسائلی مثل حضانت، نفقه یا تقسیم اموال مطرح نمیشد. کودک ممکن بود همراه مادر بماند، یا در جمع خانواده پدری رشد کند، بدون درگیری خاصی.
برای مطالعه بیشتر بخوانید:
چگونه موهای انسان اولیه زندگی ما را نجات داد؟
آیا انسانهای اولیه عاشق میشدند؟ آنها چگونه همسر خود را انتخاب میکردند؟
مطالعه جوامع معاصر شکارگر-گردآورنده مثل هادزاها در تانزانیا یا یانومامیها در آمازون، به ما کمک میکند تصویری واقعیتر از زندگی انسانهای اولیه داشته باشیم. در بسیاری از این قبایل، روابط زن و مرد کاملاً انعطافپذیر است. آنها ازدواجی رسمی ندارند، اما وقتی زن و مرد با هم زندگی میکنند، به چشم یک زوج دیده میشوند. اگر یکی از آنها بخواهد رابطه را تمام کند، کافی است قبیله را ترک کرده یا چادرش را جدا کند.
در این فرهنگها، طلاق بهراحتی و بدون درگیری صورت میگیرد. حتی گاهی اوقات زن و مرد پس از جدایی، باز هم به دلایل مختلف (مثلاً نیاز اقتصادی یا فرزندان مشترک) دوباره با هم زندگی میکنند.
با اینکه واژه «طلاق» برای انسانهای اولیه وجود نداشت، اما مفهوم جدایی کاملاً در زندگی آنها حضور داشته است. آنها ازدواجی رسمی نداشتند، بنابراین جدایی هم تشریفات خاصی نمیخواست. انسانهای اولیه بهسادگی، اگر از رابطه ناراضی بودند، از هم جدا میشدند بدون دعوا، بدون دادگاه، و بدون پیچیدگیهای قانونی.
شاید بتوان گفت، آنچه ما امروز با کولهباری از قوانین و تشریفات تجربه میکنیم، در اصل، همان کاریست که نیاکانمان هزاران سال پیش بهسادگی انجام میدادند: انتخاب برای ماندن یا رفتن.