












راز بقا: در دل کوههای خشک و مهآلود بلوچستان، جایی نزدیک دامنههای اسرارآمیز کوه تفتان، افسانهای سینهبهسینه میان مردم محلی روایت میشود؛ افسانهای از عشق، انتقام و زندگی جاودانهای در دل تاریکی.
به گزارش راز بقا، کوه تفتان نه فقط یک آتشفشان خاموش، بلکه منبعی پایانناپذیر از داستانهای رازآلود است. در یکی از این داستانها، زنی جوان و زیبارو از اهالی یکی از روستاهای اطراف، عاشق مردی از طبقهی پاییندست جامعه میشود. اما پدر دختر، که یکی از بزرگان بانفوذ روستاست، این عشق را مایهی ننگ میداند و دختر را به ازدواجی اجباری با یکی از همپیمانانش مجبور میکند.
در شب عروسی، دختر که حاضر نبود تسلیم شود، از بالای صخرهای خود را به دره پرتاب میکند. اما برخلاف تصور، نمیمیرد. یک مار عظیمالجثهی سیاهرنگ که به «شاهمار تفتان» شهرت دارد، او را نجات میدهد. گفته میشود این مار پادشاه مارهای منطقه است؛ موجودی اسرارآمیز با چشمانی سبز و درخشان که شبها از غار خود بیرون میخزد و دور کوه میچرخد.
به گزارش راز بقا، روستاییان باور دارند که آن زن از آن شب به بعد، زبان آدمیان را فراموش کرد و با مار زندگیاش را آغاز نمود. غاری که محل زندگی آنهاست، هنوز هم از سوی اهالی منطقه با ترس و احترام نگریسته میشود. میگویند اگر شبهنگام به نزدیکی آن غار بروید، صدایی شبیه فلوت از درون سنگها شنیده میشود؛ صدایی که مردم باور دارند، آواز عاشقانهی مار و زن است.
بزرگان روستا هشدار میدهند که هیچکس نباید آرامش آنها را بر هم بزند. در غیر این صورت، مار از دل خاک بیرون میزند و مزاحم را به سنگ تبدیل میکند. جالب آنکه گردشگرانی که از آن منطقه عبور کردهاند، از وجود سنگی شبیه پیکر یک زن خوابیده در نزدیکی یکی از شکافهای کوه خبر دادهاند.
آیا این تنها یک افسانهی محلیست، یا بخشی از حقیقتی فراموششده که در دل تفتان نهفته مانده است؟ هیچکس نمیداند. اما تا امروز، کسی جرأت ورود به آن غار را نداشته است.