












راز بقا: در فرهنگ عامهی بختیاریها، کوهها، درهها و جنگلهای انبوه زاگرس همیشه آکنده از راز و ترس بودهاند. مردمانی که سالیان دراز در دل طبیعت وحشی زیستهاند، موجوداتی را در تخیل و افسانههای خود پروردهاند که تجلی ترسهای کهن و ناشناختههای زندگیشان هستند.
به گزارش راز بقا، یکی از این موجودات خوفناک، دیوی است به نام «الازنگی»؛ هیولایی عظیم، سهمگین و اهریمنی که حضورش با شب، تاریکی و وحشت پیوند خورده است. در این نوشته، به معرفی الازنگی، ویژگیهای او و یکی از روایتهای شفاهی دربارهی این دیو میپردازیم.
به گزارش راز بقا، در میان جنگلهای انبوه بلوط و کوههای سر به فلک کشیدهی زاگرس، دیوی اهریمنی زندگی میکند که مردمان بختیاری به وجود او باور دارند. روزها و در پناه نور خورشید، سرزمینهای بختیاری مالامال از زندگی، مهربانی و مهر است؛ اما زمانی که نور ماه، نوید گسترش دامان سیاه شب را میدهد، موجودی آدمخوار آماده میشود تا به شکار انسان برود.
الازنگی دیوی است که میتواند ریخت خود را دگرگون کرده و در قامت آدمیزاد به انسان نزدیک شده، او را بفریبد و خوراک خود کند. او در توصیف بختیاریها هیبتی دارد عظیم، با بدنی تنومند، پوشیده از موی سیاه و چهرهای زشت و دهشتناک.
سلاحهای این دیو دهانی پر از دندانهای تیز، چشمانی، چون اخگرهای فروزان و پنجههایی کشنده، برای سلاخی انسانهاست. صدای او همچون زنگ شکستهی هزار ساله یا غرّش کوهستان، از دل تاریکی طنین میافکند و بیم و وحشت در دل هر شنوندهای میکارد.
مردم باور داشتند که دیدن یا حتی شنیدن صدای الازنگی میتواند انسان را بیمار کند یا عقل او را برباید. از همین رو، شب هنگام، کودکان و حتی بزرگترها از بیرون رفتن در کوه و دشت به شدت پرهیز میکردند.
به گزارش راز بقا، دربارهی ریشهی افسانهی الازنگی دو دیدگاه اصلی وجود دارد. نخست اینکه این داستان ریشهای کهن دارد و از دوران عیلامیان به جای مانده است. دیدگاه دوم بر این باور است که الازنگی و به طور کلی دیوان، یادگار مردمانی هستند که پیش از مهاجرت آریاییان در فلات ایران میزیستند. این بومیان که مردمانی بدوی، بتپرست و ددمنش توصیف شدهاند، با آریاییان که یکتاپرست بودند، در جنگ و ستیز دائمی قرار داشتند.
در منابع کهنی، چون شاهنامه، از این بومیان به عنوان موجوداتی تیرهرنگ یاد شده است و واژهی «دیوه» در زبان باستانی به معنای سیاهرنگ نیز به کار میرفته است. این نگاه در سنگنوشتهی خشایارشا نیز تأیید میشود، آنجا که آمده است: «.. در این سرزمینها جایی بود که دیوان آن را پرستش میکردند، پس از آن به خواست اهورامزدا این دیوان را ویران کردم و فرمان دادم دیوان نباید پرستیده شوند».
میتوان گفت که الازنگی نیز در اصل نماد همان مردمان بومی است که در تخیل نسلهای بعد به صورت دیوی ترسناک تجسم یافته است. ویژگیهای ظاهری الازنگی با توصیف بومیان فلات ایران همخوانی دارد؛ بدنی سیاه، تنومند و پرمو، چهرهای وحشی و دهانی پر از دندانهای برنده.
به گزارش راز بقا، دربارهی الازنگی، داستان یا به قول بختیاریها «متل»ی با نام تمتی یا ماه تیتی وجود دارد. در این افسانه، هفت خواهر گرفتار دیوی بدسرشت به نام الازنگی میشوند. الازنگی میکوشد با نیرنگ، آنها را فریب دهد و به کام مرگ کشاند تا گوشتشان را بخورد. اما خواهر کوچکتر، تمتی، با زیرکی خاصی نجات مییابد.
او برای بیدار ماندن، دست خود را زخم میکند و نمک بر زخم میپاشد تا درد بیدارش نگه دارد. در نهایت، با هوشمندی و تدابیری که میاندیشد، خود و خواهرانش را از چنگال دیو آدمخوار نجات میدهد. این داستان، نماد پیروزی عقل، مقاومت و آگاهی بر نیروی تاریکی و وحشت است.
به گزارش راز بقا، الازنگی نماد وحشت و قدرت طبیعت در ذهن مردمان بختیاری است. این دیو سهمگین، جلوهای از ترسهای جمعی انسانهای نخستین در مواجهه با دنیای ناشناخته است. اگرچه امروز دیگر کمتر کسی چشم انتظار دیدار الازنگی است، اما یاد و روایتهای او همچنان در حافظهی فرهنگی قوم بختیاری زنده است و بخشی ارزشمند از میراث ناملموس این مردم به شمار میآید.