کد خبر: ۳۷۰۲
07 ارديبهشت 1404
21:06

الازنگی؛ موجودی آدم‌خوار در افسانه‌های بختیاری با بدنی سیاه و پرمو که شب‌ها به شکار انسان می‌پردازد

الازنگی؛ موجودی آدم‌خوار در افسانه‌های بختیاری با بدنی سیاه و پرمو که شب‌ها به شکار انسان می‌پردازد
الازنگی، دیوی سهمگین و اهریمنی در فرهنگ بختیاری، نماد ترس و ناشناخته‌های طبیعت است. این موجود آدم‌خوار با بدنی سیاه و پرمو، شبانه به شکار انسان می‌پردازد. داستان‌های کهن درباره‌ی الازنگی، ریشه در باور‌های باستانی و مواجهه‌ی آریاییان با بومیان فلات ایران دارد. روایت تمتی، یکی از متل‌های مشهور بختیاری، نجات از چنگال این دیو را بازگو می‌کند.

راز بقا: در فرهنگ عامه‌ی بختیاری‌ها، کوه‌ها، دره‌ها و جنگل‌های انبوه زاگرس همیشه آکنده از راز و ترس بوده‌اند. مردمانی که سالیان دراز در دل طبیعت وحشی زیسته‌اند، موجوداتی را در تخیل و افسانه‌های خود پرورده‌اند که تجلی ترس‌های کهن و ناشناخته‌های زندگی‌شان هستند. 

به گزارش راز بقا، یکی از این موجودات خوفناک، دیوی است به نام «الازنگی»؛ هیولایی عظیم، سهمگین و اهریمنی که حضورش با شب، تاریکی و وحشت پیوند خورده است. در این نوشته، به معرفی الازنگی، ویژگی‌های او و یکی از روایت‌های شفاهی درباره‌ی این دیو می‌پردازیم. 

الازنگی

چهره و ویژگی‌های الازنگی

به گزارش راز بقا، در میان جنگل‌های انبوه بلوط و کوه‌های سر به فلک کشیده‌ی زاگرس، دیوی اهریمنی زندگی می‌کند که مردمان بختیاری به وجود او باور دارند. روز‌ها و در پناه نور خورشید، سرزمین‌های بختیاری مالامال از زندگی، مهربانی و مهر است؛ اما زمانی که نور ماه، نوید گسترش دامان سیاه شب را می‌دهد، موجودی آدم‌خوار آماده می‌شود تا به شکار انسان برود.

الازنگی دیوی است که می‌تواند ریخت خود را دگرگون کرده و در قامت آدمی‌زاد به انسان نزدیک شده، او را بفریبد و خوراک خود کند. او در توصیف بختیاری‌ها هیبتی دارد عظیم، با بدنی تنومند، پوشیده از موی سیاه و چهره‌ای زشت و دهشتناک. 

الازنگی؛ موجودی آدم‌خوار در افسانه‌های بختیاری با بدنی سیاه و پرمو که شب‌ها به شکار انسان می‌پردازد

سلاح‌های این دیو دهانی پر از دندان‌های تیز، چشمانی، چون اخگر‌های فروزان و پنجه‌هایی کشنده، برای سلاخی انسان‌هاست. صدای او همچون زنگ شکسته‌ی هزار ساله یا غرّش کوهستان، از دل تاریکی طنین می‌افکند و بیم و وحشت در دل هر شنونده‌ای می‌کارد. 

مردم باور داشتند که دیدن یا حتی شنیدن صدای الازنگی می‌تواند انسان را بیمار کند یا عقل او را برباید. از همین رو، شب هنگام، کودکان و حتی بزرگ‌تر‌ها از بیرون رفتن در کوه و دشت به شدت پرهیز می‌کردند. 

الازنگی؛ موجود آدمخوار با چهره‌ای زشت و شبیه انسان هنگام روبرو شدن با هفت خواهر

خاستگاه افسانه‌ی الازنگی

به گزارش راز بقا، درباره‌ی ریشه‌ی افسانه‌ی الازنگی دو دیدگاه اصلی وجود دارد. نخست اینکه این داستان ریشه‌ای کهن دارد و از دوران عیلامیان به جای مانده است. دیدگاه دوم بر این باور است که الازنگی و به طور کلی دیوان، یادگار مردمانی هستند که پیش از مهاجرت آریاییان در فلات ایران می‌زیستند. این بومیان که مردمانی بدوی، بت‌پرست و ددمنش توصیف شده‌اند، با آریاییان که یکتاپرست بودند، در جنگ و ستیز دائمی قرار داشتند.

الازنگی

در منابع کهنی، چون شاهنامه، از این بومیان به عنوان موجوداتی تیره‌رنگ یاد شده است و واژه‌ی «دیوه» در زبان باستانی به معنای سیاه‌رنگ نیز به کار می‌رفته است. این نگاه در سنگ‌نوشته‌ی خشایارشا نیز تأیید می‌شود، آنجا که آمده است: «.. در این سرزمین‌ها جایی بود که دیوان آن را پرستش می‌کردند، پس از آن به خواست اهورامزدا این دیوان را ویران کردم و فرمان دادم دیوان نباید پرستیده شوند». 

می‌توان گفت که الازنگی نیز در اصل نماد همان مردمان بومی است که در تخیل نسل‌های بعد به صورت دیوی ترسناک تجسم یافته است. ویژگی‌های ظاهری الازنگی با توصیف بومیان فلات ایران همخوانی دارد؛ بدنی سیاه، تنومند و پرمو، چهره‌ای وحشی و دهانی پر از دندان‌های برنده.

الازنگی

روایت کوتاه الازنگی و تمتی

به گزارش راز بقا، درباره‌ی الازنگی، داستان یا به قول بختیاری‌ها «متل»‌ی با نام تمتی یا ماه تی‌تی وجود دارد. در این افسانه، هفت خواهر گرفتار دیوی بدسرشت به نام الازنگی می‌شوند. الازنگی می‌کوشد با نیرنگ، آنها را فریب دهد و به کام مرگ کشاند تا گوشت‌شان را بخورد. اما خواهر کوچک‌تر، تمتی، با زیرکی خاصی نجات می‌یابد.

او برای بیدار ماندن، دست خود را زخم می‌کند و نمک بر زخم می‌پاشد تا درد بیدارش نگه دارد. در نهایت، با هوشمندی و تدابیری که می‌اندیشد، خود و خواهرانش را از چنگال دیو آدم‌خوار نجات می‌دهد. این داستان، نماد پیروزی عقل، مقاومت و آگاهی بر نیروی تاریکی و وحشت است. 

الازنگی

به گزارش راز بقا، الازنگی نماد وحشت و قدرت طبیعت در ذهن مردمان بختیاری است. این دیو سهمگین، جلوه‌ای از ترس‌های جمعی انسان‌های نخستین در مواجهه با دنیای ناشناخته است. اگرچه امروز دیگر کمتر کسی چشم انتظار دیدار الازنگی است، اما یاد و روایت‌های او همچنان در حافظه‌ی فرهنگی قوم بختیاری زنده است و بخشی ارزشمند از میراث ناملموس این مردم به شمار می‌آید.

برچسب ها :
فرهنگ و تمدن
خواندنی‌ها
ارسال نظر
نظرات بینندگان
حمزه کیانی شاهوندی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۹
0
0
باسلام خدمت همه هم وطنان عزیزم، بله واقعا همین بود،ما بختیاری ها البته زمانی که بچه بودیم پدر ومادر مان همچنین داستانی را همیشه برایم والبته برای مان تعریف میکردند،داستان تمتی یا ماه تی تی راهمیشه برایمان تعریف می‌کردند وما چون بچه بودیم این افسانه ها وداستان ها را باور میکردیم، وترس از الازنگی?
بختیاری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۰:۵۸
0
0
منظور از الازنگی میدونی چیه انسانهای که پراز کینه و کثیف زاده بودند
و اصلا هیچ احساسی در برابر هم خونهای خود نداشتن
که کارشون گمراهی دیگران بود و همش نقشه و دسیسه چین بودن و از خودشان کثیف تر روی کره خاکی نبود رو میگن الازنگی
افتاد .
کارما
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۲:۱۷
0
0
ما ترکا بهش میگیم کُر زنگلو
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۳
0
0
سلام
آخ آخ که شرت پرت اینا رو میزارن واسه چی مردم رو میترسونن هر که گفتف غطت و اشتباه بهش رسوندن معلوم نیست کی اونا رو این طوری دیدن شچماشان خیییییلی اشکال دارع ها ها
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۷
0
0
در ضاحیه مختلف و به شکل‌های مختلف برای نابخردان اونهایی که بدن خرابن ستم گرن بله این شکل‌ها واسه اوناست ستم نکنید تا روح شما درست وخوب ببینن
یوسف
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۴۲
0
0
در تمامی فولکلور کردها این دیپ به همین اسم هست .
من خودم کرد سلماس از شهرهای اطراف ارومیه هستم .
از بچگی این اسم رو شنیدم و بزرگترها همیشه حتی به آدمی که کارهای غیر عرف انجام می‌دادند می‌گفتند الازنگین
خلیل
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۰:۱۲
0
0
الازانگی!!! برو ترامپ و ناتناهو بخور از شیر مادرت حلال تر !!! تا مردم راحت بشن از شر این دو شیطان انسان نما!!!
حسن بابایی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۱:۰۴
0
0
سلام ، آیا کسی تا به امروز این موجود ناشناخته را دیده ؟یا آدمی را ربوده و خورده ، ؟ ویا اثری از انسان شکار شده ، باقی مانده ؟ یا اینکه یک افسانه ، در این منطقه ، طنین انداز شده است ،
یدالله
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۵:۲۱
0
0
بانه ماربزرگ داره کوه بختیاری آدم خوارداره تهران چیزی نداره
تقوی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۶:۰۰
0
0
به قول ما لرهاکرزنگلو
نعمت
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۶:۳۳
0
0
سلام کاملا اشتباه الا زنگی نه و سیاه زنگی هیچ کدوم هم از دختر ها آسیب ندیدن و اون دختر شهرت داشت به چهار چشمی یعنی که دو چشم داشت پشت سرش دو چشم هم جلو من دوران کودکی مادرم برامون نقلش میکرد و یک بارم من دیدم فیلمش از صدا و سیما پخش شد که با چیزی که مادرم و مادربزرگم تعریف میکنن متفاوفت و اصلش همون که اونا تعریف میکنن هفت تا دختر بودن که مادرشون زن حسود و خیلی بدجنسی بود که به پدرشون میگه دخترات رو ببر بزار بیابون جایی که دیگه نتونن برگردن پدرشون هم همین کارو میکنه خلاصه اونا رو میبره میزاره توی یک غاری و برمیگرده سپس فاصله اون غار تا خونه سیاه زنگی فاصله چندانی نداشت و یکی از دختر ها بلند شد و چرخی زد و خونه سیاه زنگی رو پیدا میکنه و فقط مادر سیاه زنگی خونه بود و سیاه زنگی خونه نبود بعدش دختر چهار چشمی میره پیش مادرش و ازش غذا میخواد اونم بهش میده و بهش میگه که پسر من اسمش سیاه زنگین و مواظب باش که توی راه نبیندت بهش گندم میده و میگه مبادا یک دونشم بریزی که اون بوی آدمیزاد رو میفهمه خلاصه دختره گندم هارو میخوره حین اومدم یک مشت میخوره یک مشت از پیشش میریزه همینجور تا دم در غار و بعد میرسه پیش خواهر هاش با هم گند ها رو خورد میکنن و با مهارتی که داشتن نون میپزن و میخورن بعد سیاه زنگین میاد خونه و به مادرش میگه بوی آدمیزاد میاد مادرشم میگه آخی کی میاد پیش من پیرزن پیر درب و داغون سیاه زنگین باورش نمیشه و میاد بیرون بو میکشه گنده های ریخته رو میبینه و اونا رو دنبال میکنه تا درب در غار از لای سوراخ غار نگاه میکنه و میبینه که هفت تا خواهرن انوقت با نقشه از بیرون غار صداشون میزنه که اجازه بدید من بیام داخل و بهتون کمک کنم و منم جای پدرتون هستم و میخوام شمارو به خونه خودم ببرم خلاصه دخترا هم قبول میکنن سپس اونا رو به خونه خودش میبره و به مادرش میگه مواظبشون باش تا من برم دندونام رو تیز کنم و بیام که بخورمشون مبادا از پیشت فرار کنن خلاصه درشون رو قفل میکنه و میره و دندوناش رو تیز کنه دختر چهار چشمی که خیلی زرنگ تر از بقیه بود همه این نقشه رو میشنوه و به خواهر هاش میگه و بعد هفت خیگ روغن ۱۷کیلویی که متعلق به خود سیاه زنگی بودن رو میکنن زیر پتو ها که وقتی سیاه زنگی اومد فکر کنه اونا خوابن و بپره همه شون را نیش بزنه و بعد از مادرش میخوان که کمکشون کنه و فرار کنن خلاصه پا میزارن به فرار و سیاه زنگین میاد و میپره وسط جا و همه خیگ های روغن رو نیش میزنه و متوجه میشه اینا روغن های ارزش مندش بودن و دخترا فرار کردن خلاصه میدو بیرون از خونه و میره که دخترا رو پیدا کنه و میبینه دخترا رسیدن کنار یه رود خونه دو تا سنگ بود که یکیش اگر پاشون روش میزاشتن غرق میشدن دخترا پا میزارن رو اون یکی و رد میشن سیاه زنگی میرسه میگه دخترای گلم من پامو بزارم روی کدوم سنگ و بیام پیش شما من که خیر خواه شمام و صلاح شما رو میخوام اونام بهش میگن پاتو بزار رو سنگ سیاهه و اونم پاشو میزاره و غرق میشه و میمیره دخترا هم میرن یه شهری اونجا لباس مردونه میپوشن وارد یه خانواده ای میشن اونجا یه آدم معروفی هفت تا پسر داشت خلاصه متوجه رفتار های مشکوک این دخترا میشن که چرا اینا شبیه زن ها هستن بعد موقع که اینا میرن دسشویی یکی میره نگاهشون میکنه و متوجه میشه اینا پسر نیستن و دختر هستن بعدش هر کدوم با یکی از این دختر ها ازدواج میکنن سال های سال میگذره و اینا با هم میرن شکار و پیرمردی رو میبینن که یه گوشه ای نشسته پیرمرد جریان زندگیش رو تعریف میکنه که من هفت تا دختر داشتم که فریب زنم رو خوردم و اونا رو بردم گذاشتم جای دوری و الان پشیمونم خلاصه دخترا بهش میگن ما همون هفت دختریم حالا اگر میخوای ترو احترامت کنیم و عزت دهیم و ببخشیمت باید بریم و زنت رو از خونه بیرون کنیم و تا آخر عمرتم با ما زندگی کنی اونم قبول میکنه و میرن و داستان همینجا به اتمام میرسه
Abdollah
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۶:۳۳
0
0
بابا ایناچیه نشون میدید.به خدا بچه که هیچ بزرگ هم دچارترس ووحشت میشه
اکبر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۱
0
0
سلام پسر عموی من این موجود را واقعا چند سال پیش از نزدیک دیده و اون موجود که ما محلی ها بهش میگیم مردزما دنبال پسر عموم گذاشته بود
ضرغام قشقایی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۷
0
0
چرت وپرت نگو،!اولا که عیلامیان تورک بودند،واین افسانه هم تورکیست،.اسمش هم آلابرزنگی هست!بیش از۳۵درصدرچهارمحال تورک هستند،.
علم و کیهان