












راز بقا: این یک افسانه محلیست که سالها دهان به دهان بین مردم محلی منطقه در جریان است: در اعماق کوهستانهای مهگرفتهی غرب ایران، جایی میان سردشت، اورامانات، ثلاث باباجانی و بانه، افسانهای زنده جریان دارد که هنوز هم از زبان پیرمردان روستا با احتیاط نقل میشود. صحبت از ماری غولپیکر به نام «زهرهچشم» است؛ موجودی مرموز که نه با نیش، بلکه با نگاهش آدمها را میکشد.
به گزارش راز بقا، زهرهچشم در باورهای محلی، ماریست با چشمانی آتشین که اگر مستقیم در آنها خیره شوی، قلبت بیصدا از کار میافتد. نه نشانی از گزش باقی میماند و نه اثری از سم. تنها جسدی خشکشده، با چشمانی باز و دهانی نیمهباز. اهالی میگویند: «فقط به زهرهچشم نگاه کرده...»
به گزارش راز بقا، بر اساس روایتهای مردم محلی، زهرهچشم تنها در شبهایی خاص ظاهر میشود: شبهایی که ماه کامل است، کوه در مه فرو رفته و سکوت درهها سنگینتر از همیشه است. گفته میشود این مار از اعماق غارهای تاریک بیرون میآید و راه خود را در مسیر چشمهها و شکاف کوهها باز میکند. صدا ندارد، ردپایی نمیگذارد، و تنها نشانهی حضورش سکوت مرگبار طبیعت است.
به گزارش راز بقا، برای مقابله با این مار، راههایی در فرهنگ بومی پیشنهاد شده؛ از جمله حمل آینهای کوچک در جیب لباس که گفته میشود با بازتاب نگاه مار، خودش را نابود میکند. خاکستر داغ نیز دشمن اوست و مردم برای دور نگه داشتنش، مسیر عبور حیوان را با خاکستر میپوشانند.
در برخی موارد، چوپانان حیوانی را پیشاپیش رها میکردند تا در صورت حمله مار، قربانی اول باشد و فرصت فرار فراهم شود.
به گزارش راز بقا، برخی پژوهشگران معتقدند اسطوره زهرهچشم ممکن است برگرفته از حضور مار افعی شاخدار کوهستانی باشد؛ گونهای نادر، بسیار سمی و بومی ارتفاعات غرب ایران که مرگ ناشی از نیش آن بسیار سریع اتفاق میافتد. ترسی که این مار در دل مردمان برانگیخته، در گذر زمان شکل اسطورهای گرفته و به موجودی فراتر از طبیعت بدل شده است.
به گزارش راز بقا، زهرهچشم تنها یک مار نیست؛ او تجسمیست از ترس دیرین بشر از طبیعت بیرحم، تاریکی، و مرگ بیصدا. افسانهای که در دل شبهای کوهستان، با صدای زمزمهی باد، بازگو میشود و مرز میان واقعیت و خیال را در هم میریزد.