












راز بقا: در دل شهر کهن و افسانهخیز اصفهان، منارهای وجود داشته که شاید کمتر کسی نامش را شنیده باشد، اما در ذهن مردم و بهویژه در فرهنگ عامه زنان، جایگاه خاصی داشته است. این مناره با نامی عجیب و کنایهدار یعنی «منار کونبرنجی» شناخته میشد؛ بنایی که امروز اثری از آن برجا نمانده، اما در حافظهی شفاهی شهر، آیینهای زنانه و داستانهای طنزآلود، همچنان زنده است.
به گزارش راز بقا، منار کونبرنجی در گذشته در نزدیکی بقعهی جعفریه، در امتداد خیابان هاتف و نزدیک امامزاده اسماعیل قرار داشته است. برخی روایتها قدمت آن را به دوران صفویه میرسانند. با آنکه معماری مناره در منابع رسمی کمتر شرح داده شده، اما مردم از آن با خصوصیتی ویژه یاد میکردند: قسمت پایینی آن بهشکلی خاص تزیین شده بود، گویا با مصالحی براق یا صیقلی (که مردم بهطور عام از آن با عنوان کونبرنجی یاد میکردند)، که همین ظاهر براق و غیرمعمول، زمینهساز شکلگیری نام کنایهآمیز «کونبرنجی» شده بود.
اما ماجرا فقط به ظاهر مناره ختم نمیشود. روایتهای محلی میگویند دلیل نامگذاری این مناره، تنها به بخش پایینی براق آن مربوط نبوده؛ بلکه زنان شهر در هنگام صحبتهای درگوشی، کنایهای به این مناره میزدند. به گزارش راز بقا در فرهنگ عامیانه، «کونبرنجی» اشارهای دوگانه دارد: از یکسو به ظاهر مناره، و از سوی دیگر به دختری که «تهبرنجی» مانده باشد؛ یعنی دختری که در سن بالا هنوز بختش باز نشده و ازدواج نکرده است.
در گذشته رسم بود که اگر دختری مدت زیادی خواستگار نداشت، مادر یا مادر بزرگ او میگفت: «اینم تهبرنجی شد.» یعنی مثل تهدیگ در قابلمهی برنج، گیر کرده و بالا نمیاد. منار کونبرنجی در این روایتها نمادی برای چنین دخترانی شده بود، و رفتن به پای آن، با نیتی خاص همراه بود: گشایش بخت.
زنان و دختران جوان، مخصوصاً در شبهای خاصی از سال یا روزهایی خاص مثل چهارشنبهسوری یا شب نیمهشعبان، به پای این مناره میرفتند. به گزارش راز بقا یکی از رسوم عجیب، نشستن بر روی گردو یا قلوهسنگ و زمزمهی اشعاری خاص بود. این مراسم حالت نیمهجدی و نیمهطنز داشت، اما باور به تأثیرگذاری آن در باز شدن بخت، در میان زنان جا افتاده بود.
برای مطالعه بیشتر بخوانید:
گنج قلعه زری؛ افسانهای مدفون در دل کوههای خراسان جنوبی که هنوز کسی نتوانسته آن را پیدا کند
مخفیگاه مرموز دختر یزدگرد در دالاهو؛ پناهگاه آخرین پادشاه ساسانی کجاست؟
هخامنشیها سنگهای غولآسا را چگونه جابهجا میکردند؟
روایتهای مربوط به منار کونبرنجی، یادآور فضای طنزآلود و زنانهی کتاب مشهور کلثومننه نیز هست؛ کتابی که در دوره قاجار و پهلوی اول، در میان زنان ایرانی بسیار محبوب بوده و مملو از حکایتها، اصطلاحات و شوخیهای زنانه است. به گزارش راز بقا در این کتاب، زنان با زبانی صریح، گاه کوچهبازاری، اما هوشمندانه، از مشکلات خود، بختبازنشده، زندگی زناشویی، و خواستههایشان صحبت میکنند. با اینکه نام مناره بهطور خاص در این کتاب ذکر نشده، اما سبک روایتهای زنانهی مربوط به آن، کاملاً با فضای کتاب کلثومننه همراستا است.
با تغییر بافت شهری اصفهان، و نوسازی خیابانها، منارهی کونبرنجی نیز کمکم بهدست فراموشی سپرده شد. به گزارش راز بقا هیچ یادبودی از آن باقی نمانده، و حتی در منابع رسمی و تاریخی نیز نامی از آن نمیآید. اما در دل زنان مسنتر اصفهان، در خاطرات خالهزنکی، قصههای ننهها، و حتی گاه در پیامهای طنزآلود شبکههای اجتماعی، ردپای این مناره و آیینهایش همچنان باقیست.
منار کونبرنجی تنها یک سازهی معماری نبود، بلکه نمادی از تلفیق خرافات، آیینهای زنانه، فرهنگ کوچهبازاری و زبان طنز جامعهای بود که در سکوت، برای گشایش بخت، از ابزارهای فرهنگی خود استفاده میکرد. این مناره امروز دیگر در اصفهان دیده نمیشود، اما در حافظهی جمعی مردم، بهویژه زنان، همچنان حضور دارد.
بازخوانی چنین نمادهایی از فرهنگ عامیانه، ما را به لایههایی از تاریخ اجتماعی نزدیک میکند که در میان اسناد رسمی جایی ندارند، اما در ساختار ناخودآگاه فرهنگی ما نقش بزرگی بازی کردهاند.