












راز بقا: دامداری در ایران سابقهای هزاران ساله دارد و عشایر، میراثداران اصلی این هنر باستانیاند. اما در دل برخی از سنتهای دامپروری، گاهی با روشهایی مواجه میشویم که هم شگفتانگیز است و هم میتواند منبعی برای پژوهش و نوآوری باشد.
به گزارش راز بقا، یکی از این روشها، «جفتگیری طبیعی» یا همان تلاقی کنترلنشدهی بز اهلی با بز کوهی در طبیعت است؛ اتفاقی که در سفری به ایذهی خوزستان، از نزدیک با آن مواجه شدم.
در یکی از سفرهای میدانیام به مناطق عشایری شهرستان ایذه، با دامداری آشنا شدم که روشی خاص برای تقویت گلهاش داشت. او در فصل جفتگیری، بزهای مادهی گلهاش را به دل کوهستانهای اطراف میبَرد و آنها را برای چند هفته رها میکرد تا با پازنهای بز کوهی جفتگیری کنند.
شاید در نگاه اول این کار نوعی ریسک به نظر برسد؛ اما نتایج آن از نگاه دامدار، کاملاً رضایتبخش بوده است. او مدعی بود که نسلهای حاصل از این جفتگیری، نهتنها از لحاظ فیزیکی و ژنتیکی قویتر بودند، بلکه برخی ویژگیهای منحصربهفرد را نیز با خود به همراه داشتند.
بر اساس مشاهدات میدانی و صحبتهایی که با دامداران داشتم، ویژگیهای بارزی در بزهای حاصل از این جفتگیری دیده میشد. اگرچه اطلاعات علمی ثبتشدهای در اختیار نبود، اما نشانههای ظاهری و عملکردی زیر در گله قابل تشخیص بود:
یکی از ادعاهای دامدار، افزایش نرخ زایش در بزهای حاصل از جفتگیری بود. بهنظر میرسید بزهای حاصل از این تلاقی، توانایی زایش بیشتری نسبت به بزهای اصیل بختیاری داشتند. ممکن است ژنهای حاصل از بز کوهی، که برای زندهماندن در طبیعت خشن سازگار شدهاند، در این افزایش تأثیرگذار باشند.
تولید شیر بیشتر نیز یکی از مزایای ادعایی بود. دامدار معتقد بود که بزهای حاصل از این جفتگیری توانایی شیردهی بهتری دارند، بهویژه در فصلهای پربار مثل بهار و اوایل تابستان. این موضوع برای دامدارانی که به تولید لبنیات وابستهاند، میتواند بسیار مهم باشد.
پوست نازکتر از ویژگیهایی بود که در بررسی ظاهری بزهای حاصل از جفتگیری قابل مشاهده بود. پوست این بزها ظرافت بیشتری داشت که از نظر تجاری نیز میتواند در صنایع چرم و لباس، پتانسیل بالاتری ایجاد کند.
برخلاف بزهای بختیاری که معمولاً موهای بلند و پرپشت دارند، بزهای حاصل از این جفتگیری دچار ریزش فصلی مو میشدند. این ویژگی بیشتر در بزهای کوهی دیده میشود و احتمالاً نوعی سازگاری با دمای متغیر کوهستان است.
رفتار این بزها نیز متفاوت بود. آنها نسبت به انسانها محتاطتر و گاه پرخاشگرتر بودند. همچنین توانایی حرکتی و پرشهای بلندی داشتند که نشان از تاثیر ژنتیک بز کوهی بود. این موضوع در مسیرهای صعبالعبور کوهستانی یک مزیت مهم تلقی میشود.
برای مطالعه بیشتر بخوانید:
بز ازبک؛ یک نژاد منحصربهفرد از بز که کاملا سیاه است و زندگی روستاییان ازبک را زیر و رو کرد
بز محسانا؛ بز معروف هندی با پستانهایی بزرگ که قدی اندازه الاغ دارد و سلطان تولید گوشت و شیر است
در تصاویر گرفتهشده از گله، تغییرات ظاهری بهوضوح قابل مشاهده بود. بهویژه شکل شاخها و فرم صورت بزها که در برخی موارد بهطور محسوسی به بز کوهی شباهت داشت. در بزهایی که درصد جفتگیری بیشتر بود، موها کوتاهتر و پیچخوردگی شاخها نیز شدیدتر دیده میشد.
شاخها بهقدری به بز کوهی شبیه بودند که اگر در محیط طبیعی دیده میشدند، تشخیص آنها از بز کوهی دشوار بود. ترکیب فرم صورت، ساختار جمجمه و حتی الگوی ایستادن حیوان، ویژگیهای مشترکی با بز کوهی داشت.
در نگاه نخست ممکن است این روش یک سنت محلی یا حتی یک کنجکاوی شخصی بهنظر برسد، اما واقعیت این است که جفتگیری ژنتیکی یکی از راهکارهای پذیرفتهشده در دامپروری مدرن نیز هست. معمولاً در مراکز تحقیقاتی و ایستگاههای اصلاحنژاد، جفتگیری هدفمند بین نژادهای مختلف برای بهدست آوردن ویژگیهای برتر صورت میگیرد.
اما آنچه این روش عشایری را خاص میکند، رها کردن کنترل و اعتماد به طبیعت است. در این شیوه، انسان تنها نقش تسهیلگر را دارد و باقی کار به عهدهی طبیعت و انتخاب طبیعی است. از این منظر، میتوان گفت با ترکیبی از سنت و هوشمندی بومی روبهرو هستیم.
اگرچه مزایای زیادی برای این روش مطرح شد، اما چالشهایی نیز باید در نظر گرفته شود:
نبود کنترل ژنتیکی: جفتگیری با بز کوهی بدون نظارت میتواند ژنهای نامطلوب را نیز منتقل کند.
احتمال درگیری با محیطزیست: در برخی مناطق، بز کوهی تحت حفاظت محیطزیست قرار دارد و اینگونه تعاملها ممکن است تبعات قانونی داشته باشد.
عدم ثبت علمی: نبود دادههای ثبتشده یا مستند باعث میشود ارزیابی علمی این روش دشوار شود و امکان بهینهسازی آن فراهم نشود.
تجربهی دامدار ایذهای از جفتگیری طبیعی بز بختیاری با بز کوهی، یک نمونهی واقعی از ترکیب سنتهای بومی با نیازهای مدرن دامپروری است. این روش، اگر با رعایت اصول اخلاقی، زیستمحیطی و نظارت کارشناسانه همراه باشد، میتواند الگویی برای اصلاح نژاد طبیعی در مناطق کوهستانی باشد.
شاید زمان آن رسیده که دانش بومی عشایر را بیش از پیش جدی بگیریم و از دل تجربیات زیستهی آنها، الهامهایی برای آیندهی دامپروری پایدار بیرون بکشیم.