












راز بقا: دوالپا یکی از ترسناکترین و در عین حال رمزآلودترین موجودات افسانهای در فرهنگ عامهی ایران است. این موجود که بیشتر در مناطق جنوبی کشور مانند سیستان و بلوچستان، هرمزگان و بخشهایی از فارس و کرمان و حتی در شهرهایی مانند مازندران و کردستان در روایتها ظاهر میشود، موجودی اهریمنی، موذی و نحس است که کار اصلیاش آویزان شدن به گردن یا پشت انسانهاست تا آنها را از پا درآورد. نام «دوالپا» به معنای «دو پای نازک» برگرفته از شکل ظاهری اوست و خود حاوی استعارهای از تسلط و انگلوار بودن این موجود است.
به گزارش راز بقا، در افسانههای محلی، دوالپا به صورت موجودی نحیف، با پاهایی دراز و نازک توصیف میشود که بهجای راه رفتن یا دویدن، خودش را به بدن قربانی میچسباند. در برخی روایتها، دوالپا هیچگونه اندامی برای حرکت ندارد و تنها به کمک پاهایش، که مانند طناب یا زنجیر عمل میکنند، به پشت یا شانهی افراد سوار میشود.
چهرهاش اغلب نامشخص و محو توصیف شده است، یا گاهی گفتهاند اصلاً چهره ندارد؛ و در برخی روایات چشمانی نافذ و بیاحساس دارد. صدای او معمولاً خفه، آرام و خستهکننده است. بعضیها باور دارند دوالپا صدایی شبیه ناله دارد و هنگام نشستن روی قربانی، کلمات خاصی زیر لب زمزمه میکند.
به گزارش راز بقا، دوالپا معمولاً در بیابانها، کوهها یا مناطقی که انسان تنهاست پدیدار میشود. زمانی که قربانی تنها و خسته است، دوالپا آرامآرام نزدیک میشود، خودش را به گردن یا پشت فرد میاندازد و سنگینیاش آنقدر زیاد است که قربانی را از پا میاندازد.
این موجود معمولاً به کسانی حمله میکند که از نظر روحی یا جسمی ضعیف شده باشند. در برخی داستانها، وقتی دوالپا سوار انسان میشود، قربانی مجبور است او را با خود حمل کند و در این حین از شدت خستگی و فشار روانی، جان میسپارد یا دچار جنون میشود.
برای مطالعه بیشتر بخوانید:
آل؛ هیولای افسانهای شبیه پیرزنی لاغر و استخوانی که به زنان باردار حمله میکند و نوزادان را میدزدد
جالب آنکه دوالپا با صدایی آرام و صمیمی با قربانی حرف میزند و گاهی او را فریب میدهد تا فکر کند صدای وجدان یا یک دوست است. این ویژگی او را به نوعی نماد افسردگی، ناامیدی و خستگی درونی در فرهنگ مردم تبدیل کرده است.
به گزارش راز بقا، در اسطورهشناسی ایرانی دوالپا مصداق آدم سمجی است که در قالب پیرمردی فرتوت و نحیف و رنجور ظاهر گشته و خود را طالب کمک مینمایاند، طعمه به قصد یاری او را بر دوش خود سوار کرده سپس دوالپا به هر دلیل به حق یا ناحق به پشت او میچسبد و آنجا را رها نمیکند تا طعمه اش جان داده سپس پایین آمده و در انتظار طعمه دیگر میماند، چنانکه وقتی بچهای سماجت میکند و به مادر اصرار میورزد، مادر به او میگوید: «چرا مثل دوالپا به من چسبیدهای؟!»
در افسانهها راه چاره رهایی از دست دوالپا مست کردن او دانسته شده است. دوال پایان را در زمره دیوان دانستهاند. دوالپا در افسانههای ایرانی اینگونه توصیف شده: «موجود به ظاهر بدبخت و ذلیل و زبونی است که به راه مردمان نشیند و نوحه و گریه آنچنان سر دهد که دل سنگ به ناتوانی او رحم آورد.
چون گذرندهای بر او بگذرد و از او سبب اندوه بپرسد، گوید: بیمارم و کسی نیست مرا به خانهام که در این نزدیکی است برساند؛ و عابر، چون گوید: بیا تو را کمک کنم، دوالپا بر گُرده عابر بنشیند و پاهای تسمهمانند چهلمتری خود را که زیر بدن پنهان کرده بود گشوده گرداگرد بدن عابر چنان بپیچد و استوار کند که عابر را تا پایان عمر از دست او خلاصی نباشد». در کتاب سندباد بحری توصیفی اینگونه از دوالپا دیده میشود:
«دوالپا پیرمردی است که دم جاده نشسته گریه میکند و هر رهگذری که میرسد به او التماس کرده میگوید مرا کول بگیر، از روی نهر آب رد کن. هر کس او را کول بکند یکمرتبه سه ذرع پا مانند مار از شکمش درآمده دور آن کس میپیچد و با دستهایش محکم او را گرفته فرمان میدهد: کار بکن بده به من. برای اینکه از شر او آسوده بشوند باید او را مست کرد».
در باور مشترک ایرانیان مازندرانی و کرد، دوالپا یک موجود شیطانی است که از پاهای منعطف و چرم مانند خود به عنوان شاخک برای گرفتن انسان استفاده میکند. اسیران به بردگی گرفته میشوند و مجبور به حمل موجودات میشوند تا زمانی که از خستگی بمیرند.
به گزارش راز بقا، در بسیاری از مناطق جنوب ایران، دوالپا تنها یک افسانه نیست؛ بلکه بخشی از باورهای مردم است و حتی امروزه هم نشانههایی از آن در زبان و مثلها دیده میشود. مثلاً وقتی کسی احساس خستگی شدید، افسردگی یا فشار روانی دارد، میگویند: «مثل اینکه دوالپا سوارش شده!» این تعبیر نشانهی باقیماندن تصویر این موجود در ناخودآگاه جمعی ایرانیان است.
در برخی مناطق، برای رهایی از دوالپا، طلسمهایی نوشته میشود یا خاک خاصی روی شانهها ریخته میشود. همچنین باور دارند تنها راه نجات، ذکر نام خدا یا خواندن آیهالکرسی است.
دوالپا را میتوان نماد فشارهای درونی، افسردگی، خستگی مفرط و حس بیپناهی دانست. در واقع، آنچه مردم در قالب دوالپا بیان میکنند، بازتابی از تجربههای روانی و اجتماعیشان است.