












راز بقا: گرگینه (Werewolf)، موجودی افسانهای با نیمی انسان و نیمی دیگر گرگ، قرنهاست که در اسطورهها، افسانهها و کابوسهای شبانهی انسان جا خوش کرده است.
به گزارش راز بقا، این هیولای نیمهانسان - نیمهگرگ، اغلب در شبهای مهتابی ظاهر میشود و با غرشی که مو به تن سیخ میکند، به جان انسانها میافتد. اما واقعاً منشأ این باور چیست؟ آیا گرگینهها صرفاً زادهی تخیل هستند یا ردپایی از واقعیت هم در پشت این چهرهی ترسناک نهفته است؟
به گزارش راز بقا، باور به انسانهایی که به گرگ تبدیل میشوند، پیشینهای بسیار کهن دارد. در یونان باستان، افسانهای دربارهی شاه «لایکائون» وجود دارد که به دلیل خشم زئوس، به گرگ تبدیل شد؛ از همینجا واژهی «لیکانتروپی» (Lycanthropy) به معنای «گرگینهگری» ریشه میگیرد. در اسطورههای اسکاندیناوی هم جنگجویانی به نام «بِرسِرک» شناخته میشدند که با پوشیدن پوست گرگ یا خرس، در میدان نبرد تبدیل به موجوداتی وحشی و کنترلناپذیر میشدند.
در اروپای قرون وسطی، باور به گرگینهها بسیار رایج شد و بسیاری از افراد به جرم تبدیلشدن به گرگ و حمله به مردم، محاکمه و حتی سوزانده شدند. یکی از مشهورترین این موارد مربوط به «پیتر اشتوب» در آلمان قرن ۱۶ است؛ مردی که به قتلهای زنجیرهای متهم و گفته شد که شبها با بستن کمربندی جادویی، به گرگ تبدیل میشود.
به گزارش راز بقا، در طول قرون، چهرهی گرگینهها از یک موجود صرفاً اهریمنی به شخصیتی پیچیدهتر در ادبیات و سینما بدل شد. از فیلم کلاسیک The Wolf Man (۱۹۴۱) گرفته تا شخصیتهای محبوب امروزی مثل جیکوب در Twilight، گرگینهها همزمان ترسناک و دلسوز، هیولا و قهرمان، انسان و حیوان تصویر شدهاند.
به گزارش راز بقا، هرچند مفهوم «گرگینه» به شکل کلاسیک آن، یعنی انسانهایی که در شبهای مهتابی به گرگ تبدیل میشوند، بیشتر ریشه در فرهنگ اروپایی دارد، اما در ایران نیز موجوداتی با ویژگیهای مشابه در افسانهها و باورهای عامیانه دیده میشوند.
در برخی مناطق کوهستانی و روستایی ایران، بهویژه در غرب کشور مانند کردستان و کرمانشاه، روایتهایی از انسانهایی وجود دارد که بر اثر نفرین، گناه یا تماس با جادوی سیاه، شبها به گرگ یا حیوانی درنده تبدیل میشوند. به این افراد گاهی «گرگزاد» یا «گرگخوی» میگفتند.
در بعضی افسانهها، گفته میشود این موجودات در دل تاریکی، بدون آنکه ردپایی باقی بگذارند، به روستاها حمله کرده و دام یا حتی انسانها را میدزدند. در داستانهای محلی، تنها راه نجات از شر آنها، استفاده از دعا، آتش یا آهن ذکر شده است؛ عناصری که در بسیاری از فرهنگها دشمن موجودات اهریمنی بهشمار میروند.
در بعضی مناطق ایران، باور بر این است که برخی انسانها با خوردن گوشت ناپاک یا ارتکاب گناه سنگین، تبدیل به حیوان میشوند؛ که در نوع خود گرگینهوار است. گرچه باور به گرگینه در ایران شکل خاص خودش را دارد، اما ریشه در همان ترس کهن انسان از دگرگونی، تاریکی و نیروی حیوانی رامنشده دارد.
به گزارش راز بقا، از منظر علمی، هیچ مدرکی دال بر وجود واقعی گرگینهها وجود ندارد. با این حال، پدیدهی «لیکانتروپی بالینی» (Clinical Lycanthropy) در روانپزشکی شناخته شده است؛ نوعی اختلال روانی که بیمار تصور میکند به حیوان (اغلب گرگ) تبدیل شده است. این اختلال نادر معمولاً همراه با اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی مشاهده میشود.
در کنار آن، برخی از حملات گرگها یا قاتلان زنجیرهای در تاریخ که رفتارشان شبیه به موجودات وحشی بوده، باعث تقویت این باورها در میان مردم شده است. درواقع، گرگینهها شاید بیشتر از آنکه موجوداتی واقعی باشند، نمادی از تاریکی درون انسان، ترس از خشونت مهارناشده و بیثباتی ذهن باشند.
به گزارش راز بقا، گرگینه، چه به عنوان یک موجود واقعی و چه نمادی از ناخودآگاه تاریک انسان، قرنهاست که جایگاه خود را در ذهن بشر حفظ کرده است. در پسِ پنجههای تیز و زوزههای شبانهاش، شاید آینهای از وحشتها، امیال سرکوبشده و رازهای ناگفتهی درون انسان نهفته باشد. واقعیت یا خیال، گرگینه همچنان یکی از ماندگارترین موجودات دنیای افسانههاست.