












راز بقا: در گسترهی افسانههای جنوب شرق ایران، هیولایی مخوف به نام «دیو یاهولو» حضور دارد که نامش لرزه بر اندام مردم محلی میاندازد.
به گزارش راز بقا، این موجود ترسناک که بیشتر در فرهنگ عامهی مردم بلوچستان شناخته میشود، در باور بومیان، شبهنگام در هیبت یک گاو عظیمالجثه ظاهر میشود و به جان انسانها میافتد. داستانهای مربوط به «دیو یاهولو» نسل به نسل و دهان به دهان منتقل شده و هنوز هم در دل تاریکی شب، به گوش کودکان هشدار داده میشود: «یاهولو بیدار شده!»
بر اساس روایتهای محلی، دیو یاهولو بیشتر شبها ظاهر میشود، بهویژه در شبهای سهشنبه و شنبه که بهطور سنتی در فرهنگ ایرانی ایام نحستری محسوب میشوند. به گزارش راز بقا، یاهولو هیبتی شبیه به گاو دارد؛ اما نه گاوی معمولی. شاخهایی تیز و پیچیده، چشمانی درخشان که در تاریکی میدرخشند، و سمهایی که خاک را میشکافند. او ناگهانی ظاهر میشود، بهخصوص در بیابانها، اطراف قبرستانها یا مناطق خالی از سکنه، و قربانی خود را با شدت به زمین میکوبد.
این موجود اغلب افرادی را که تنها سفر میکنند یا نیمهشب از خانه خارج میشوند، هدف قرار میدهد. قربانیان دیو یاهولو گاه دچار ترس شدید، فلج موقتی، یا حتی مرگ میشوند. برخی گفتهاند که پس از رویارویی با این دیو، برای همیشه دچار اختلالات عصبی یا روانپریشی شدهاند.
بومیان سیستان و بلوچستان برای در امان ماندن از شر دیو یاهولو، راهکارهایی خاص دارند. به گزارش راز بقا، یکی از رایجترین روشها، استفاده از آتش و آهن است. سوزاندن گیاهان خاص، دود کردن صمغها، و روشن کردن آتش در مسیرهای بیابانی، از جمله راههای سنتی دفع این دیو محسوب میشود.
همچنین، قرار دادن میخ یا سوزن آهنی در لباس یا همراه داشتن اشیای آهنین، از باورهای قدیمی برای دور نگهداشتن این موجود است، چراکه دیوها بهطور کلی از آهن گریزانند.
برخی افسانهها میگویند که یاهولو زمانی انسانی بوده که به دلیل ظلم و گناه بسیار، نفرین شده و به این هیبت وحشتناک درآمده است. چنین روایاتی، یاهولو را نه صرفاً یک موجود خیالی، بلکه نماد گناه، نفرین و عدالت طبیعت میدانند.
به گزارش راز بقا، دیو یاهولو، اگرچه شاید هرگز به چشم نیامده باشد، اما حضوری عمیق در ذهن و فرهنگ مردم بلوچستان دارد. او تنها یک هیولای شبانه نیست، بلکه انعکاسی از ترسهای جمعی، باورهای کهن و نیاز به توضیح ناشناختهها در جوامع سنتی است.
چه این موجود را یک افسانه بدانیم و چه بخشی از واقعیت محلی، نامش هنوز هم در شبهای ساکت و تاریک، ترسی ناخودآگاه به دل شنوندگان میاندازد.