












راز بقا: در دل شب، جایی در حوالی «خور»، که ماهیگیران فانوسهای خاموش را برافراشتهاند و موجها آرام نجوا میکنند، سایهای در آبها میلغزد. روستا در سکوتی وهمآلود فرو رفته و تنها صدای باد در لابهلای نخلها پیچیده است. کسی نمیداند چه چیزی در دل دریا انتظار میکشد؛ اما پیرمردان میگویند: «بوسلامه بیدار شده...»
به گزارش راز بقا، ناصر، جوانی از همان حوالی، پسر ناخدای قدیمی بندر بود. شجاع، اما اندکی مغرور. او همیشه میگفت «افسانهها برای ترسوهاست». شبها تنها به دل دریا میزد، بیآنکه از بوسلامه بترسد. یک شب زمستانی، که مه غلیظ بندر را پوشانده بود، تصمیم گرفت تنهایی برای صید به خور برود.
از آن شب، فقط قایق وارونهی ناصر را یافتند، با ردی از خون خشکشده روی پارو. پیرزنهای روستا زیر لب زمزمه میکردند:
«بوسلامه از خواب بیدار شده، ناصر رو برده ته دریا...»
یک ماه بعد، جسد ناصر در گلهای ساحل پیدا شد. بدنی کبود، چنگزده، با چشمانی باز و وحشتزده که انگار هنوز چیزی را در تاریکی مینگریست.
در باورهای مردم جنوب، بوسلامه موجودی اهریمنیست؛ ساکن آبهای تیرهی خلیج فارس. گاه او را جن دریایی میدانند، گاه خدای خشمگین دریا. بوسلامه شبها از عمق آب بیرون میآید، با بدنی پوشیده از جلبک و پوستی لغزنده، دستهایی دراز و چشمانی نورافشان که قربانیاش را مسحور میکند.
مردم میگویند وقتی بوسلامه خشمگین شود، طوفان دریا را میبلعد و ملوانان را یکییکی به قعر میبرد. برای آرام کردنش، باید چیزی به او پیشکش کرد: سکه، خرما، یا در بدترین حالت، انسان.
در برخی روایتهای قدیمی، ملوانان برای آنکه کشتیشان در امان باشد، شبها کاسهای خرما و ماهی کنار لبهی قایق میگذاشتند و زیر لب دعا میخواندند:
«بوسلامه، بگیر و بگذر...»
به گزارش راز بقا در فرهنگ مردم هرمزگان، بوشهر و بنادر اطراف، بوسلامه به نوعی نماد ترس از ناشناختههاست؛ شخصیتی نیمهواقعی، نیمهافسانهای که نقش پدیدههای طبیعی، چون طوفان و غرق شدن را با چهرهای انسانی، اهریمنی یا ماورایی بازسازی میکند.
پژوهشگران بر این باورند که این افسانه، ریشه در تاریخ کهن دریانوردی دارد؛ دورانی که کشتیها کوچک، وسایل ناوبری ناقص، و خطر دریا همیشه حاضر بود. بوسلامه، شاید نماد مرگ در دریا، نماد ترس از گمشدن و ناپدید شدن باشد.
جالب آنکه در برخی روایتهای قدیمیتر، بوسلامه مونث تصویر شده؛ زنی بلندقد با موهای دراز که از ته دریا بالا میآید و دریانوردان را با صدایی آرام، اما هیپنوتیزمکننده، به سمت خویش میکشد. در برخی روستاها، از بوسلامه با احترام یاد میشود؛ بهعنوان الههای که باید دلجوییاش کرد.
برای مطالعه بیشتر بخوانید:
کُر زنگِرو؛ موجودی ترسناک که نزدیک آب زندگی میکرد و کودکان جنوبی را در خواب میدزدید!
گرگ کفتار؛ موجودی عجیب الخلقه در لرستان با زوزه وهمآلود که حاصل جفتگیری گرگ و کفتار است
یکی از ماهیگیران سالخوردهی بندر لنگه تعریف میکرد:
«یه بار نیمهشب، روی آب، یه نَفَس سنگین شنیدم. چراغ کشتی خاموش شد. بعد دیدم یه دست سیاه، چسبیده به لبهی قایق. قسم میخورم سردتر از یخ بود. فریاد زدم، نور انداختم، چیزی نبود. اما فرداش جای دستش مونده بود، مثل سوختگی...»
در جزیرهی قشم هم نقل است که بوسلامه گاه خودش را به شکل انسان درمیآورد؛ پیرمردی مهربان یا زن جوانی زیبا که ماهیگیر را گمراه میکند، تا او را به دریا بکشاند.
حتی برخی مادران، هنوز هم شبها به کودکانشان میگویند:
«اگه گریه کنی، بوسلامه میاد میبرتت ته دریا.»
افسانه بوسلامه، با ریشههای عمیق در فرهنگ و باورهای مردم جنوب ایران، نمادی از ترسها، احترامها و ارتباط انسان با طبیعت و دریا است. تحلیلهای روانکاوانه و روایتهای داستانی از این افسانه، نشاندهندهٔ غنای فرهنگی و اهمیت آن در شکلگیری هویت جمعی مردم این منطقه است. برخی پژوهشگران، مانند سحر طرزی و کیارش زندی، در مقالهای تحلیلی با رویکرد لکانی، بوسلامه را نمادی از ناخودآگاه جمعی و ترسهای سرکوبشده معرفی میکنند. آنها معتقدند بوسلامه نه یک موجود واقعی، بلکه تصویری ذهنیست از آنچه بشر از کنترلش ناتوان است: مرگ، طوفان، دریا و سرنوشت.
آن شب که جسد ناصر را در گلزار خور یافتند، مادرش کنار جنازهاش نشست و با چشمانی اشکبار گفت:
«بوسلامهت رو دیدی، پسرم؟ کاش باور میکردی که بعضی سایهها، واقعیتر از آدمان...»
و از آن شب به بعد، هیچکس دیگر تنها دل دریا نزد. فانوسها تا صبح روشن ماندند؛ و همیشه ظرفی از خرما کنار قایق بود... برای کسی که در دل آب بیدار است.